این روز ها ویدئوی تکان دهنده ی دوقلوهای لرستانی، در فضای مجازی، چون گردبادی سر گردان، می چرخد و کاسه و کوزه ی بسیاری را به هم می ریزد. این گردباد از من هم گذشت. خاک و غبار محله ی زیستنم را به چشمانم پاشید تا به حال و روز ِ آنچه در پیرامونم رخ می دهد گریه کنم.

محمد حسین آزادبخت/ایلدانیوز

این روز ها ویدئوی تکان دهنده ی دوقلوهای لرستانی، در فضای مجازی، چون گردبادی سر گردان، می چرخد و کاسه و کوزه ی بسیاری را به هم می ریزد. این گردباد از من هم گذشت. خاک و غبار محله ی زیستنم را به چشمانم پاشید تا به حال و روز ِ آنچه در پیرامونم رخ می دهد گریه کنم.

نمی دانم پدیدآورنده این ویدئو، هنگامی که این تصاویر را ثبت می کرده، چه قصدی را دنبال می نموده و درک اصلی او از آن چه بوده است؟ اما چون به عدم قطعیت در معنی معتقد هستم و می دانم هر فرد با توجه به تجارب و آموخته هایش می تواند از این ویدئو معانی متفاوتی برداشت کند، این ویدئو را قابل بحث می دانم. باید از آن تاویل های مختلف بشود و از اجزای آن رمزگشایی شود.

این ویدئو به شکل حیرت آوری عصاره ی حیات اجتماعی جوانان لرستانی است که در صحنه ای به نمایش گذاشته شده است. این اثر در میزانسن شگفت انگیزی دریچه ای به هستی در جغرافیایی به نام لرستان گشوده است. آنچه که در این صحنه کنار هم چیده شده اند، نماد های پر رمز و رازی هستند که باید از آن‌ها رمزگشایی شود.

در زیر سایبان فروشگاه بی هویتی در حاشیه شهری موهوم، در شبی قیرگون و تاریک، دو برادر همزاد و همسان، رعنا اما مغموم معرکه ای بر پا کرده اند. آنان لباس‌هایی سربی و ژنده به تن دارند. رخ در رخ هم همانگونه که همزادند، با هم هم آوا هم هستند و روایاتی را با هم همخوانی می کنند. در پس زمینه ی صحنه فقط سیاهی و تاریکی است. گاهی ماشینی با سر نشینانی که در تاریکی نشسته اند از حاشیه صحنه عبور می کنند. نور تند چراغی آویخته از روبه رو همانند پروژکتور های بازجویان بی رحم در آنسوی میزهای محاکمه بر صحنه و بر نگاه مخاطبان تابانده می شود. همه چیز سیاه و چرک است. فقط گاهی لکه های رنگین برندهایی دروغین به رنگ تند قرمز چون شتک قطرات خون به صحنه پرتاب می شوند.

دو برادر همزاد درد مشترک خود را به نمایندگی از گویشوران لرستانی به زبان‌های لکی و لری فریاد می زنند. آنان چنگ بر داشته های از دست رفته شان می اندازند تا به هویت خود تکیه کنند. آنان می خواهند قامت خمیده ی خود را بر آن داشته های از دست رفته استوار کنند. اما زبان الکن بدنشان آنان را به زور، سر پا نگاه داشته است. آنان امید بستن به اسطوره های تبارشان را واهی می دانند. چون دیگر شیرعلی مردانی نیست تا از عقاب‌هایی که از آسمان لرستان عبور می کنند، پرهایشان را باج‌خواهی کند.

دو برادر در یافته اند، دیگر کوه غمگین گرین و خاک پاک لرستان، مامن امنی برای آشیانه گزینی عقابانی آرمانخواه چون #دکتر_اعظمی نیست. کوه ها دیگر احجام سنگینی شده اند که فقط می توانند واحد سنجه ای برای اندازه گیری غم های سنگین آنها باشند.

لابد آن دو برادر به ستوه آمده بعد از اتمام معرکه شان صحنه را ترک کر ه اند. و خود را به دریای سیاه شهر سپرده اند .لابد هیچ کور سویی در شهر آنان را به سوی خود فرا نمی خواند تا به آنان پناه بدهد. آنان به زیر پوست سیاه و سرد شب می خزند و از دیده ها می روند. اما نمی دانند چه داغ بزرگی را در دل بسیاری بر جای گذاشته اند.

 

 

  • نویسنده : محمد حسین آزادبخت